آینده روشن

آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





 

سلام به همه هم پروازی ها

من پریا هستم.20 سالمه.

نمیدونم چی باعث شد که گرفتار این مرض شدم.تقریبا 6 سالی بود که این کارو انجام میدادم.كاري كه خودمم ازش چندشم میشد.همیشه احساس گناه داشتم حتی وقتی داشتم این کار احمقانه رو انجام میدادم.شاید باورتون نشه اما من توی همون لحظه هم همش یاد خدا بودم و ازش تقاضای بخشش میکردم درواقع من هیچ لذتی از کارم نمیبردم.چون از اول تا آخرش فقط میگفتم خدایا منو ببخش!

نمیخوام از خودم تعریف کنم اما من یه دختری هستم که به خیلی از مسايل دینم اهمیت میدم اما نمیدونم چرا این کارزشتو انجام میدادم.خودم میدونستم که دارم چه گناه بزرگی رو مرتکب میشم ولی قادر به انجام ندادنش نبودم!!بارهاوبارها تصمیم گرفتم دیگه این کارو انجام ندم اما نشد!!!!چندین بار توبه کردم ولی بیشترازیه ماه نتونستم دوام بیارم.همیشه پیش خودم میگم امکان نداره خدا منو ببخشه.آخه مگه یه گناه به این بزرگی بخشیده میشه؟؟!!

بعضی اوقات پیش خودم میگم چقدرمن پستم.این همه کارای خوب انجام میدم اونوقت با این کار خیلی مزخرف همه ی خوبیهامو میریزم تو جوب آب!آخه چقدر من احمقم،نمیدونم؟!

میدونین فکرمیکنم با اینکه ما این همه بدی داریم ولی خدا بازم مارو دوست داره.این حرفو به این خاطر میگم که پارسال وقتی وارد دانشگاه شدم با اینکه اصلا اهل رفاقت نبودم با پسری دوست شدم که به معنای حقیقی یه فرشته است.فرشته ای که میدونم ازطرف خدا اومده.پسره بی نهایت مؤمنی هستش.اوایل فکرمیکردم اشتباه کردم باهاش دوست شدم چون اصلامثل پسرای الان نیست.تویه فاز دیگست و منم فکرمیکردم نمیتونم با اینجور آدما کناربیام.اما کم کم دیدم داره رو زندگیم تأثیر میذاره.خیلی دوست داشتم بهش بگم که دارم چه کار زشتی رو انجام میدم اما هیچوقت نتونستم بگم.میترسیدم ازم بدش بیاد.بالاخره تو ماه رمضان بود که تصمیم به ترک گرفتم.نزدیک یک ماه ونیم هم ترک کردم ولی باز دوباره................

دیگه خیلی خسته شده بودم که چرا من انقدر سست عنصرم.حالم از خودم بهم میخورد.یه جورایی داشتم افسردگی میگرفتم.اما خدا دستامو گرفت. همون فرشته زندگیم اتفاقی یه حرفی زد.یه روز برگشت بهم گفت:پریا من هرروز خدارو شکر میکنم که خدا دختری به پاکی تورو نسیبم کرد.توازیه فرشته هم پاکتری.وقتی این حرفو بهم زد فقط گریه کردم هیچ جوری نمیتونستم جلو گریمو بگیرم.واقعأ به پست بودن خودم پی بردم.پسری که فكرميكردمن خیلی پاکم اما نمیدونست من درگیرچه گناه بزرگی هستم!

 دیگه پیش خودم گفتم به هر قیمتی که شده  حتی اگه شده بمیرم ترک میکنم.اونروز حالم خيلي گرفته بود.اومدم تواینترنت تا حال و هوام عوض بشه.طبق معمول وبلاگ گردی.ناخودآگاه دنبال وبلاگی درموردخودارضایی گشتم.یه دفعه این وبلاگو دیدم همه مطالبشو خوندم و تصمیممو قطعی کردم که منم مثل همه شماها باید ترک کنم من ترکم رو آغاز کردم وتا  الان هم موفق شدم که این کارو انجام ندم.الان 20روزه که پاکم.

امیدوارم روزی منم مثل شما هم پروازی ها بال های بزرگی واسه پرواز دربیارم تا بتونم در اوج پرواز کنم.البته الان دو تا بال کوچولو دارم،ولی هنوز قدرت پرواز ندارن.ازتون میخوام منوراهنمایی کنین تا بالهایم بزرگتر بشن تا منم به پرواز دربیایم.

به امید اون روز............

محتاج دعای همتونم و محتاج راهنمایی هاتون.

فدای همه ی شماهم پروازی ها

پریا



[ دو شنبه 12 دی 1389برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز: 70
دوستای دیروز: 2
دوستای هفتمون : 73
دوستای یک ماهمون: 961
کل دوستایی که تا حالا اومدن: 91414
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت